منتشر شده در

سفرنامه لوکزامبورگ؛ کشور و یا شهری کوچک ولی زیبا

لوکزامبورگ

  • نام
    توحید شعبانلو
  • کشور یا شهر لوکزامبورگ؟

    كشور لوكزامبورگ (به آلمانی: Großherzogtum Luxembourg)، كشورى بي نهايت زيبا است که از لحاظ جغرافیایی در شمال قاره اروپا واقع شده است که بین بلژیک و فرانسه قرار دارد.

    در سفر قبلیم به اروپا وقتی در فرانسه بودم قصد این رو داشتم که به این کشور سفر کنم ولی راه عاقلانه تر این بود که به سمت جنوب در حرکت باشم، بعد از یک سال خوشحالم که بالاخره این کشور زیبارو میگردم. اين كشور كوچک در همسايگى با كشورهاى آلمان، فرانسه و بلژیک واقع شده  و پايتخت آن شهر لوكزامبورگ است. جمعيت اين كشور حدود پنجاه هزار نفره و معمولا از کشورهای همسایه به اینجا مهاجرت کردن. لوکزامبورگ، در مدتی که در اینجا بودم فهمیدم که لوکزامبورگ كشور ثروتمند و داراى شرايط پايدار اقتصادى و سياسي است.

    این عکس در یک روز بارانی از بزرگترین پل لوکزامبورگ گرفته شده، باران های اروپا وقتی همراه با باد میشن واقعا غیر قابل تحمل میشن ولی این شهر به قدری زیبا بود که انرژی خودم را گذاشتم تا حد امکان از تمام شهر دیدن کنم و پروژه خودم رو عملی کنم.

    همسایه ات را مانند خودت دوست بدار

    نام پروژه ای است که از چندسال پیش شروع به راه اندازی آن کردم، این پروژه تنها حاوی یک پیام انسان دوستانه است و هیچ پیامد سیاسی ندارد؛ به طور خلاصه این را بیان میکند که همه ما جدای گرایش های دینی، سیاسی و مذهبی انسان هستیم و باید با یکدیگر در صلح باشیم

    ساختمان مرکزی دادگستری اروپا

    اینجا مقابل ساختمان مرکزی دادگستری اروپا (European Court of Justice) در شهر لوکزامبورگ است و نوشته روی پوستر هم نمادی از صلح در دنیای پر از جنگ امروزی است. همسایه ات را مانند خودت دوست بدار ، این شعاری است که این روزها در سراسر اروپا گسترش میدهم، جلوی هر اجتماعی ، هر سازمانی و این کار را ادامه خواهم داد.

    ساختمان مرکزی دادگستری اروپا - لوکزامبورگ

    کاخ صلح - لاهه هلند

    محل نشست سران اتحادیه اروپا - بلژیک

    میدان تکسیم - استانبول

    دادگاه بین‌المللی کیفری - لاهه هلند

    داستان همسایه نیکو

    در ادامه داستان مردی را برایتان بازگو میکنم که همسایه ما در لوکزامبورگ بود و بطور اتفاقی باهم دوست شدیم، به همراه همسرش به ایران سفر کرده بود البته قبل از انقلاب و از اون روزها برایم میگفت.

    این نوشته ادامه دارد

    0 دیدگاه

    بارگذاری دیدگاه ها